تاریخ انسان سراسر درد است، دردیکه با نقش جاوید خود هنوز هم انسانهای بزرگ را بر میانگیزد تا بخروشند و برای کاستنش تلاش کنند.
محمد رضا حکیمی- سرود جهشها
تاریخ انسان سراسر درد است، دردیکه با نقش جاوید خود هنوز هم انسانهای بزرگ را بر میانگیزد تا بخروشند و برای کاستنش تلاش کنند.
محمد رضا حکیمی- سرود جهشها
برای ما که با وجود چهارده قرن تاریخ، هنوز چند سالیست که مرحله "تکوین ایدئولوژیک" را آغاز کردهایم و نخستین گامها را برداشتهایم، بسیار کم تجربگی و کم تجربگی خطرناک و فاجعه آمیز و نابود کنندهایست اگر از تکیه بر روی مبانی فکری و ایدئولوژیک اسلام به غفلت بگذریم و تمامیتوش و توانمان را در یک محدوده عمل مطلقا سیاسی مستهلک سازیم.
این کار موجب آن میشود که اسلام نو، در جنین خفه شود و میراث خوار جهادها و شهادتهای ما دیگران باشند.
دیگرانی که بارها نشان دادهاند که چه میراث خواران حق ناشناس و دشمنکامیهستند، میراث خوارانی که میخورند و حتی در لفظ سپاسی نمیگزارند؛ و در نهایت سر از گریبان دیکتاتوری، بورژوازی و حتی همزیستی مسالمت آمیز با امپریالیسم و سرمایهداری در میآورند...
(علی شریعتی- م.آ. ۱ ص۲۰۶-۲۰۷)
.....................
پ ن:
علی شریعتی چند ماه قبل از مرگش در نامهای بار دیگر خطر انقلاب سریع را گوشزد کرده و هشدار "انقلاب قبل از خودآگاهی فاجعه است" را اینبار با شرح بیشتری تکرار میکند. آیا شواهد امروز صحت این پیش بینی را تایید نمیکنند؟ آیا با وجود اینهمه فرصت سوزی شانس دوبارهای برای طرح و ظهور حقیقت دین در جامعه مانده است؟
باید حزبی به عنوان حزب_مستضعفان تشکیل گردد و در آییننامهی عضویت در آن شرط شود که در ردههای اول و دوم و سوم آن کسی که از خود خانهای دارد پذیرفته نشود؛ تا در میان گردانندگان حزب کسانی عضو باشند که بفهمند نداشتن یعنی چه و بیخانمانی و بیآتیه بودن فرزندان و نداری و... یعنی کدام؟
و این حزب باید وکلایی به مجلس بفرستد شاید بدینگونه برای این قشرها کارکی انجام یابد...
دفاع از این قشرها بدون تشکیلاتی سیاسی و حزبی و اجتماعی که از خود آنان باشد به ثمر نخواهد رسید...
محرومان، صغیر نیستند که سرمایهداران و دنیا بکامانِ شادخوار از آنان دفاع کنند و هرگز نخواهند کرد...
محمدرضاحکیمی، کتاب قیام جاودانه: ص۲۲۸
.... اسلام که رفت و فقط مسلمین ماندند، مؤمنین و شخصیتهای دینی ما هم آن روح و جهت بینش اسلام را گم کردند و فقط شعائر را فهمیدند و احکام فردی را. دلشان به این خوش بود که سلطان محمود به جنگ هندیان نامسلمان میرود و سلطان خدابنده شیعه میشود و گوهرشاد خانم ملکه مغولی مسجد میسازد- بالاتر از اینها را دیگر نمیفهمیدند. همین قدر که فلان قلدر ستمکار با حفظ رژیم و رویه و زندگی فرعونیش، ختنه بکند و طی تشریفاتی به دین مبین اسلام مشرف شود و به تعظیم شعائر بیضرر بپردازد و اسم غارتهایش را جهاد بگذارد و از یزید بدتر عمل کند و برای حسین، روضه برپا کند، دلهای مؤمنین شاد و اسلام، آباد میشد.
علی شریعتی، مسولیت شیعه بودن
" مایه بسی تاسف است که نسل جوان مسلمان تاریخ کشورهای خود را از اروپاییان میگیرند در حالیکه نوشتههای آنان اغلب جز تبلیغات سیاسی چیز دیگری نیست"
اقبال لاهوری، نامهای به غلام عباس آرام
قرآن وقتی میخواهد از چشم و گوش و مسایل حسی عبور کند و به میدان گسترده آگاهیهای دیگر بشر برسد، میخواهد سرنخ تمام این آگاهیها را به دل مربوط کند برای اینکه اگر سرنخ آگاهیها به دل ختم نشود، علامه دهر هم که باشید آگاهیهایتان برای بشر فایدهای ندارد.
محمد حسینی بهشتی، درس گفتارهای فلسفه دین- ص ۹۳
معنای دقیق "ترجمه فرهنگی متون دینی" این است که هر نسلی از دینداران موظفاند ببیند که در شرایط موجود و با توجه به امکانات و توانائیهای حاصل از پیشرفت علم و تکنولوژی و انباشت تجربه بشری ،
گام یا گامهای بعدی که در ادامه دادن راه پیامبر و طی کردن مسیر اصلاحات همه جانبه نبوی میتوان و باید برداشت چیست؟
البته این ادعا به هیچ وجه مصداقی از بدعت در دین یا افزودن چیز جدیدی به دین نیست، زیرا احکام دین ابزارهایی برای تحقق بخشیدن به اهداف/ مقاصد دین هستند و «موضوعیت» ندارند بلکه «طریقیت» دارند، و مشروعیت استفاده از هر ابزاری تا وقتی است که ابزاری بهتر و مؤثرتر و کارآمدتر از آن برای رسیدن به آن هدف در دسترس نباشد.
ابوالقاسم_فنایی
دکتر شریعتی از نظر اجتماعی پدیده بیتکراری در «حوزه عمومی» در زمانه ماست. نه پیش از او و نه بعد از او، از بین خیل روشنفکران و دیگرانی که به نوعی در حوزه عمومیظهور و بروز داشتهاند، نتوانسته در مقیاس و ابعاد دکتر شریعتی، «اجتماعی» بشوند. البته اعجاز کلمات دکتر و قدرت خطابی و توانایی ادبی و صفا و صمیمیت شریعتی با مخاطب جوان و مسایلی از این دست، در ظهور پرقدرت شریعتی در حوزه اجتماعی موثر بوده است اما اینها به نظرم کافی نیست.
چرا او چنین بازخوردی از نظر اجتماعی داشت؟
به نظرم در مواجهه پدیدارشناسانه، ذات قوامبخش تفکر شریعتی، «اندیشه معطوف به عمل و تغییر» است. اندیشهای مورد توجه اوست که در عمل، موجد تغییر وضعیت موجود شود. این ساختار فکری به طور ذاتی با اعتراض به وضع موجود و با هر چیزی که توجیهگر وضع موجود و هرکسی که حافظ وضع موجود باشد، هم بسته است. اندیشه معطوف به عمل و تغییر، در شریعتی به ناگزیر وی را در برابر هر چیزی قرار میدهد که یا نسبت به واقعیتهای زندگی انسانها و دردها و غمهای محسوس آنها بیتفاوت است یا خود را از مسئولیت تغییر این وضعیتها معاف کرده است. فلسفه و فیلسوفان به معنای رایجاش که تنها دغدغه فهم حقایق عالم را دارد، یکی از آن بخشهایی است که مورد اعتراض و نقد شریعتی است.
شریعتی با علم به معنای رایج و متعارفش (پوزیتیویستی) که مدعای بیطرفی داشت، همانگونه روبرو میشود که با فلسفه مواجهه کرده است و ادعای بی طرفی علم را بزرگترین فاجعه قرن بیستم تلقی میکند. اساسا قرن بیستم را برعکس بسیاری قرن انحطاط میدانست. چرا که قدرتمندان عالم با طرح و تحکیم «عالم و علم باید بیطرف باشد»، نوابغ علمیرا به خدمت خود درآوردهاند. شریعتی علم بی طرفی را که تنها رسالت خود را بیان «چه هست» و «واقعیت خارجی» میداند، مزدور و ابزار و برده زر و زور به حساب میآورد. شریعتی، علم در این وضعیت را در خدمت سرمایهداری تحلیل میکند و از ازدواج علم با پول سخن میگوید که در این ازدواج، صاحبخانه، پول و نفقهخور، علم است.
شریعتی به جای بینش فلسفی و بینش علمی، از ایدئولوژی و نگاه ایدئولوژیک
و به جای فیلسوف و عالم، از روشنفکر به عنوان کسی که دارنده بینش ایدئولوژیکی است، دفاع میکند.
شریعتی میگفت که: ارسطو فیلسوف است، اما حرکتی ایجاد نکرده است….؛ هدایتی به قومش نداده است….؛ بطلمیوس عالم است…. اما کوچکترین تاثیری روی سرنوشت جامعه خودش نداشته...
شریعتی حتی به اسلام نیز از همین منظر نگاه میکند و حساب اسلام ایدئولوژیک را از اسلام علمیو اسلام به مثابه فرهنگ، جدا میکند. چرا که اسلام به مثابه فرهنگ عالم پرور و اسلام به مثابه علم، مجتهد پرور است اما اسلام به مثابه ایدئولوژی، مجاهد پرور است و ابوذر غفاری است که نماد این اسلام ایدئولوژیک است.
پرویز امینی
شکوفایی رابطه انسان و طبیعت با مقدار ظلم و ستم در جامعه نسبتی معکوس و با میزان عدل و دادگری در جامعه نسبتی مستقیم دارد.
جامعه فرعونی، تکهتکه و پراکنده است و قابلیتها، نیروها و امکانات خود را از دست میدهد و به همین سبب، آسمان نزولات و زمین، برکات خود را از آن دریغ میکند. اما جامعه عادلانه بهکلی برعکس است. در این جامعه همه قابلیتها، اتحاد یافته، فرصتها و امکانات بهطور مساوی تقسیم میشوند. این جامعهای است که روایات درباره آن توضیح داده و گفتهاند که در سایه امام مهدی علیهالسلام خیرات و برکات زمین و آسمان شکوفا میشود و این تنها بهخاطر آن است که عدالت همیشه و تا ابد نسبت مستقیم با شکوفایی رابطه انسان و طبیعت دارد».
محمد باقرصدر، پژوهشهای قرآنی، ص٢٠١
تعداد صفحات : 2